مقایسه دیدگاه کل نگر بوعلی سینا در درمان با دیدگاه
انسان از دیرباز معادلات خود را بر اساس تجربه و هوش خود حل می کرده است در زمینه درمان و پزشکی هر قوم و ملتی تجربه هایی دارند که نباید به آنها بی اعتنا بود. هنوز مادربزرگانی هستند که با روش های ساده و استفاده از گیاهان دارویی درمان های مفیدی را ارائه می دهند. این درمان ها بر اساس نظریه های ساده ارائه می شود.
نظریه های علمی هرچه ساده تر و محسوس تر باشند، درک و فهم آن ساده تر و راه حلش آسانتر می باشد .
یکی از تعاریف علم را این گفته اند: که علم چیزی جز تجربه نیست. از گذشته تا کنون و در رشته های مختلف افرادی را می بینیم که تحصیلات آکادمیک ندارند ولی توانسته اند با اتکاه به تجربه خود معادلات بزرگی را حل کرده و به نتیجه رسیده اند.
بوعلی در بحث ارکان(عناصر)می فرماید : ارکان نوعی اجسام ساده هستند که اجزای اولیه بدن انسان و موجودات دیگر را تشکیل می دهند و چهار قسم هستند: آتش مظهر گرما – آب مظهر سرما – خاک مظهر خشکی و هوا مظهر رطوبت می باشد . از ترکیب این چهار طبع ، مزاج به وجود می آید.
مزاج سردو تر را بلغم و مزاج سرد و خشک را سودا و مزاج گرم و تر را خون و مزاج گرم و خشک را صفرا می نامیدند
زیر بنای طب بوعلی سینا، نظریه اخلاط و مزاج های چهار گانه است .
نظریه مزاج و اخلاط قابل تعمیم به انسان و همه موجودات دیگر می باشد که بر این اساس تمام موجودات هستی اعم از زنده و غیر زنده دارای مزاج طبیعی می باشند.
بوعلی سینا حوزه نظری طب را مطالعه و نظرات علمی و تجربی بزرگان زمان خود از جمله رازی و علی بن عباس اهوازی و ابوسهل مسیحی و پیشینیانی چون بقراط و جالینوس را با بهره گیری از آموزه های اسلامی مطالعه و جمع بندی کرد و نظرات اجتهادی خود را اعلان نمود، کتاب قانون بیش از 5 قرن معیار و مرجع علم پزشکی بود. ابن سینا را به اعتبار کتاب قانون، جالینوس اسلام نامیده اند و تا سالها آوردن اصلاحیه بر آن را ناممکن می دانستند.
بوعلی سینا هم فیلسوف و هم طبیب بود و رمز موفقیت او در طب ، تفکیک و مرز بندی بین فلسفه و طب بود او به فیلسوف اجازه دخالت در حوزه درمان را نمی داد اگر چه قائل بود : طبیب از فیلسوف بایدمسائل را بپذیرد ولی طبیب نباید مسائل کلی فلسفی را در حوزه طب بحث کند.
بوعلی با دقت و تعمق در حوزه های طب ورود می کرد و ذهن سیال او باعث شد که طب را از خرافه و جادوگری جدا کند و طب را از عرش به فرش آورد . به طوری که با نوشته ها و آثار بوعلی سینا دانش و فن پزشکی به اوج خود رسید.
جالب توجه است که بوعلی علت بیماری روانی مثل اسکیزوفرنی را نوعی اختلال در مغزی می دانست در حالیکه اروپائیان 300 سال بعد به آن رسیدند و تا آن زمان حلول جنّ در جسم بیمار را علت بیماری اسکیزو فرنی می دانستند .
حکمای طب کل نگر مدیریت بدن را تابع مزاج و اختلال در مزاج را بیماری می دانستند. یعنی جدا از اجزاء بدن ، برای کل بدن شأن مستقلی قائل بودند . و اعتدال و سلامت را در مزاج گرم و مرطوب می دانستند و هرچه مزاج از دو طبع گرم و مرطوب دورتر شود به بیماری نزدیک تر میگردد .
بوعلی بر خلاف بقراط و دیگران بیماری را عنصر خارجی نمی دانست که گاه به بدن حمله می کند بلکه علل بیماری را خارجی و داخلی می دانست و معتقد بود در علل خارجی باید علل معلوم را از میان برد و علل داخلی را در اختلال اندام ها و تغییر رطوبت بدن می دانست.
حکیم برای درمان اصولی دارد که ترتیب و اولویت دادن به آنها مهم می باشد.
حکیم، ابتداءً باید شرائط شش گانه ضروری را در بیمار بررسی کند که عبارتند از :
بررسی وضعیت هوا و رابطه آن با سوخت و ساز بدن
بررسی خوراک و آشامیدنی ها
بررسی ورزش بدن و حرکت و سکون هر عضو
بررسی دفع مواد مضر وحبس مواد مفید
بررسی وضعیت روحی و نفسانی
بررسی خواب و بیداری برای تجدید قوا
حکیم و درمانگر طب اسلامی و سنتی برای درمان از اصلاح تغذیه شروع می کندواگر از اصلاح تغذیه نتیجه نگرفت ، مداوا به ادویه و دارو را دنبال می کند و در مرحله نهایی و برای کمک به درمان از اعمال یداوی مثل فصد – حجامت – زالو- بادکش و ماساژ استفاده می کند.
یکی از علل موفقیت درمان در طب کل نگر این است که حکیم مراحل درمان را خود دنبال میکند یعنی ابزار تشخیص و شناخت نوع بیماری را می داند و با گیاهان و داروهای مفرده و مرکبه آشنا است و بر اساس آن دارو را ساخته و تجویز می کند و اگر لازم باشد اعمال یداوی را هم انجام می دهد که نتیجه این نوع درمان کم عارضه و ارزان بودن و آسان تر بودن و کوتاه بودن دوره درمان می باشد و نهایتا رضایت بیمار را به دنبال دارد .
در طب اسلامی و سنتی ، صرف نظر از اینکه کدام عضو بیمار است ، نوع مزاج بیمار در درمان مورد توجه قرار میگرد و اگر خلط یا مزاجی بر مزاج اصلی عارض و غلبه پیدا کرده است به دفع مزاج عارضی اقدام می شود ، مثلا در درمان سرطان ، طب سنتی آن را غلبه سودا دانسته و برای درمان آن سیستم ایمنی را تقویت می کند و سودا را از بدن بیرون می کنند که در نتیجه رشد تومور متوقف و کم کم از بین می رود .
حکمای طب کل نگر بر اساس تقسیم بندی مزاج ها ، به مداوای کلی بیمار بر می آمدند و درمراحل درمان، تقویت قوای رئیسه بدن (قلب ، کبد و مغز) را در نظر می گرفتند و تنها به یک عضو اکتفا نمی کردند واختلال اجزاء را در بدن ناشی از برهم خوردن تعادل آن حقیقت کلی می دانستد.
در طب اسلامی هم دیدگاه کل نگر مطرح می باشد – از آنجایی که سازنده انسان و جهان به مخلوقات خود اشراف بیشتری دارد در قرآن سوره عبس آیه 24 می فرماید : (فلینظر الانسان الی طعامه) یعنی انسان باید با دقت غذای خود را انتخاب کند چون غذا بعد از هضم تبدیل به اخلاط می شود (صفرا – خون – بلغم – سودا) یعنی هرکسی با توجه به مزاج اصلی خود غذای متناسب با آن مزاج را باید انتخاب کند .
دیدگاه کل نگر طب اسلامی را می توان از این روایت پیام اکرم(ص) فهمید:
حضرت می فرمایند: بیماری 3 چیز است و درمان آن نیز 3 چیز است:
بیماری عبارت است از خون، مًرّه (صفرا و سودا) و بلغم.
درمان غلبه خون، حجامت و درمان غلبه بلغم، حمام و درمان صفرا و سودا، خوردن مسهل مناسب است.
در این سخن، منظور حضرت این است که در هر یک از بیماری ها فارغ از اینکه کدام عضو بدن گرفتار است، یکی از اخلاط چهارگانه از تعادل خارج شده است.
امام صادق (ع) در کتاب توحید مفضل می فرماید: وقتی غذا وارد معده شد به صورت کشکاب در آمده و برای هضم ثانی از طریق مربوطه در روده ها به کبد می رود و پس از هضم ثانی به صورت سودا، صفرا، بلغم و خون در بدن جریان می یابد. بنابراین از کلام حضرت نتیجه می گیریم در طب اسلامی اخلاط کاملا وجود خارجی داشته و در بدن جریان دارند. از دیدگاه طب اسلامی و سنتی، بدن تا وقتی سالم است که اخلاط تعادل داشته باشند.
چهار طبع مخالف و سرکش چند روزی بودند باهم خوش
چون یکی زین چهار شد غالب جان شیرین برآید از قالب
گذری بر طب جزء نگر.
پس از انقلاب صنعتی در اروپا و جدا کردن علم از فلسفه، علم سکولار شد و تکنولوژی رشد خود را آغاز کرد و به نتایج گرانباری دست یافت و همه چیز ماشینی شد، در حوزه طب، طب جدید هم این نگرش سکولار را دنبال کرد به طوری که نگرش او به انسان به عنوان یک ماشین است که از اجزای مختلف تشکیل شده و بیماری نتیجه اختلال در این اجزا می باشد. به خلاف طب کل نگر که غیر از اجزاء قائل به یک مزاج کلی است و در درمان آن مزاج کلی را مورد توجه قرار می دهد.
اطباء امروزی در بیماری از ابتدا به سراغ عضو یا اعضای گرفتار می روند ، و سعی می کنند آثار بیماری را در اجزاء هرچه کوچکتر هم مشخص کنند و اگربتوانند این پیگیری را تاحد سلول و ملکول نیز ادامه دهند
از زمانی که بیولوژی به وجود سلول پی برد و هسته سلول را کشف کرد و کروموزوم را در درون هسته یافت و ژن را در کروموزوم پیدا کرد ، دیدگاه جزءنگر قوت بیشتری یافت و باعث شد روز به روز بر تعداد متخصص ها افزوده شود ، اگرچه این تخصص ها درجای خود خوب و محترم است ولی این تخصصی شدن، پزشکی امروز را ازدرمان دور کرده است و چنان مشغول کرده که از کلیت وجود فرد که احاطه و تاثیر کامل بر عملکرد اجزا وحتی ژنهای او دارد غافل نموده است در نتیجه مثلاً در درمان سرطان به جای تقویت سیستم ایمنی بدن ، از داروهای سرکوب کننده سیستم ایمنی استفاده می شود و بیمار کورتون درمانی می شود .
پیشرفت روز افزون علم پزشکی در جهت جزء نگری و میکروسکوبی شدن باعث شده تا روز به روز بر تعداد تخصص ها افزوده گردد و متخصصینی تربیت شده اند که همه چیز را در مورد جزء کوچکی از بدن می دانند.
اگر شخصی همزمان دو یا سه بیماری داشت هر متخصص برای درمان توجه خود را فقط روی بیماری مربوط به تخصص خود قرار می دهد و از نظر پزشکی امروز چنین فردی دارای دو یا سه بیماری متفاوت است که باید توسط دو یا سه متخصص معاینه و درمان شود و هر متخصص معمولا بدون مشورت با دیگری به مداوای فرد اقدام می کند و تخصص هر کدام هم برای دیگری چندان قابل درک نمی باشد.
و بر فرض اینکه متخصص ها دور هم جمع شوند دیده شده این مشاورها غالبا کم فایده بوده، و بیشتر باعث سرگردانی بیمار و همراهان او می شود و همین مشاوره ها باعث افزایش طول مدت بستری شدن بیمار و افزایش تعداد داروهای تجویز شده و بروز عوارض جانبی دارو ها می شود.
تخصصی شدن پزشکی و انجام مشاوره های مختلف در اورژانس ها هم مشکل سازی می شود و بین رزیدنت ها
در این مورد که بیمار بیشتر مشکل داخلی دارد و یا عفونی و اینکه در کدام بخش باید بستری شود اختلاف نظر و کشمکش به وجود می آید که زمان زیادی تلف شده و به ضرر بیمار دردمند تمام می شود.
که ریشه همه این مشکلات، ناشی از تخصصی شدن ناشی از حاکمیت دیدگاه جزنگر می باشد.
تخصصی شدن در دنیای امروز در خیلی موارد پیامد های خوبی به ارمغان آورده است ولی در بدن انسان از آنجا که متخصص یک عضو نمی تواند به تنهایی بدن انسان که یک سازمان مربوط به هم است را طبابت کند، به عنوان یک آفت مطرح می شود، زیرا علامت و نشانه یک بیماری نمی تواند نشان دهنده کلیت یک بیماری باشد همانطور که یک پا نمی تواند معرف کل بدن یک انسان باشد.
نسبت دادن رفتار انسان به عملکرد ژنها :
طب جدید اعتقاد دارد تمام خصوصیات و رفتار انسان ناشی از ژن ها است و برای رفتارهایی نظیر خجالت حسادت و حتی جنایت ژن پیدا می کنند ، ولی در دوقلو های همسان که الگوی ژنتیکی کاملا یکسانی دارند ، رفتارهای مشابهی از خود بروز نمی دهند، پس نتیجه اینکه نسبت دادن رفتارها به ژن ها ، تنها جزیی از حقیقت است نه تمام آن .
البته ما بر اساس باورهای دینی می دانیم که اگر فردی حتی ژن یا ژن هایی که مربوط به رذایل اخلاقی هستند را دارا باشد با تقوی و ایجاد عادات اخلاقی می تواند جلوی تظاهر و بروز آن را بگیرد و به نظر ما ، شعوری که بر جنبه مادی انسان احاطه دارد میزان فعالیت ژنها را تعیین میکند.
میکروب ها را عامل بیماری دانستن:
با ساخت آنتی بیوتیک ها ، عده ای فکر کردند علت اول و آخر بیماری های عفونی کشف شده است ولی پس از مدتی متوجه شدند آنتی بیوتیک ها نه تنها میکروب های بد و خوب را از بین می برد بلکه به سلول ها و بافت سالم فرد نیز آسیب می رساند و گاه صدمات جانبی ناشی از این داروها خیلی بیشتر از نفع احتمالی آن ها می باشد.-پزشکان بعدا متوجه شدند برای ابتلاء به یک مرض تنها میکروب کافی نیست بلکه عامل دیگری نیز وجود دارد که به آن استعداد پذیرش بیماری می گویند که زمینه را برای فعالیت میکروب ها آماده می سازد و به همین علت است که حتی در یک اپیدمی همه افراد جامعه مبتلا نمی شوند، به عبارت دیگر اگر چه میکروبها در بروز بیماری موثرند ولی علت اصلی و ریشه ای نیستند بلکه نقش واسطه دارند یعنی اشخاص اول مریض می شوند و بعد میکروب به سراغ آنها می رود نتیجه اینکه این وضعیت سیستم ایمنی است که باعث تاثیر گذاری و حمله میکروبها به بدن می شود چرا که در بدن و بافت افرادی که سیستم ایمنی قوی دارند بسیاری از باکتری ها و ویروس ها که می توانند مسبب بیماری های گوناگون باشند وجود دارد ولی اثر گذار نیستند .
دیدگاه اجزا نگر طب امروز بعد از یک قرن تلاش همه جزئیات را در مورد بیماری سل اعم از میکروبی ، علائم و اپیدمیولوژی آن می داند ولی قادر به درمان آن نیست و امروز سازمان جهانی بهداشت ، سل را یک اورژانس جهانی اعلام میکند زیرا با پیدایش و انتشار باسیل های مقاوم به داروها، مجددا خطر تبدیل بیماری سل به یک مرض غیر قابل علاج مطرح شده است .
بر اساس تحقیقات انجام شده میکروب سل درسیستم تنفسی خیلی از افراد وجود دارد ولی فقط کسانی را بیمار میکند که استعداد ابتلا به این بیماری را داشته باشند یعنی کسانیکه سیستم ایمنی ضعیف دارند . بنابر این در بیماری سل ، مشکل اصلی ضعف سیستم ایمنی است و متهم کردن بی جهت میکروب ها ناشی از همان دیدگاه جزء نگر است .
شیوه درمان در طب رایج:
یکی از عوامل اصلی تضعیف سیستم ایمنی در افراد، شیوه درمان در طب رایج است، چون برای بسیاری از درمانها از داروهای سرکوب کننده سیستم ایمنی استفاده می شود. در صورتیکه اگر سیستم ایمنی و دفاعی بدن درست کارکند و تضعیف نشود، استعداد پذیرش بیماری از بدن دور می شود در نتیجه عامل بیماری زا به تنهایی نمی تواند فرد را بیمار کند.
درطب رایج پس از اینکه سرطان تشخیص دادشد، به وسیله رادیو تراپی و شیمی درمانی با آن برخورد می شود و سلول های سرطانی را از بین می برند، ولی تضمینی وجود ندارد که این سلول ها دوباره پا به عرصه نگذارند و چه بسا شدیدتر عود نکنند، چرا که نه تنها علت ایجاد کننده آن سلول ها را از بین نبرده بلکه با اقدامات سرکوبگرانه سیستم ایمنی فرد ضعیف تر و مستعد عود دوباره سرطان می شود و شواهد موجود تأیید کننده این واقعیت است.
در کتاب اصول طب داخلی هاریسون، در بخش بیماری کلیه، قسمت دیالیز و پیوند به خوبی به عواقب سرکوب سیستم ایمنی اشاره شده است:
«درمان های سرکوب کننده ایمنی به طور کلی سبب سرکوب تمامی پاسخ های ایمنی از جمله پاسخ در برابر باکتری ها، قارچ هاو حتی تومور های بدخیم می شوند... احتمال بروز تومور ها در بیمارانی که داروهای سرکوب کننده ایمنی دریافت می کنند 6% می باشد یعنی تقریبا100 برابر بیشتر از احتمال بروز آن در افراد هم سن آنها در جمعیت های معمولی است. شایع ترین بدخیمی ها، سرطان های پوست و لب و کارسینوم های گردن رحم و لنفوم ها( همانند لنفوم های غیر هوچکین) می باشند. احتمال بروز این بدخیمی ها با افزایش میزان مصرف داروهای سرکوب کننده ایمنی افزایش می یابند. »
کاربرد کورتون در طب رایج:
کاربرد های کورتون در طب امروزی بسیار وسیع و رایج شده است به طوریکه بسیاری از پزشکان اعلان می کنند اگر کورتون را از ما بگیرند، خلع سلاح شده ایم.
کورتون در بسیاری از بیماری های پوستی، روماتولوژی، اتوایمیون و نیز در بیماری های خونی ( لوسمی و لنفوم ) هپاتیت، سندروم نفروتیک، آسم، ادم مغزی و ... مورد استفاده قرار می گیرد.
نخستین فرآورده داروهای کورتونی به نام کورتون در سال 1984 وارد بازار شد که با پشتیبانی تبلیغاتی شرکت های دارویی به عنوان دارویی معجزه گر برای اکثر بیماری های صعب العلاج مطرح شد و جوش و خروش بسیاری در محافل پزشکی جهان به وجود آورد که تا مدتها مانع شد ارزش درمانی واقعی آن حتی بر استادان و محققان علم پزشکی معلوم شود ولیکن این هیاهو کم کم به خاموشی گرائید و رفته رفته زمزمه های عوارض خطرناک و غیر قابل جبران این دارو آشکار گردد.
محققان دریافتند که کورتن نه تنها آرتریت روماتوئید را درمان نمی کند و این بیماری، علی رغم درمان دقیق با کورتون به سیرخود ادامه می دهد، بلکه با درمان طولانی به وسیله کورتون، یک سلسله عوارض کم و بیش شدید در بیماران مشاهده می شود- لذا در سال 1975 سیمونز در کتاب روماتولوژی خود نوشت:
« آرتریت روماتویید به خودی خود هیچ گونه خطری ندارد و حیات بیمار را تهدید نمی کند مگر اینکه با داروهای کورتونی درمان شود زیرا این درمان ها طولانی است و درمان طولانی به وسیله این دارو ها باعث ایجاد سندروم کوشینگ می شود و در نتیجه در بیمار عوارض و اختلالاتی مانند فربهی چهره و تنه، ازدیاد فشار خون، پوکی استخوان ها، عفونت های مکرر، زخم معده و دوازدهه و ... به وجود می آید.»
به این ترتیب مشخص شد که کورتون، تظاهرات بالینی بسیاری از بیماری ها را کاهش می دهد، ولی بدون اینکه در ماهیت آنها تغییری ایجاد کند نقاب کاذبی از سلامت بر چهره رنجور بیمار می کشد.
در کتاب اطلاعات وکاربرد بالینی داروهای ژنریک ایران آمده است:
« در اغلب موارد کاربرد گلوکوکورتیکوییدها برای برطرف کردن علائم بیماری است و هیچ تأثیری در درمان علت بیماری ها ندارد»
نتیجه اینکه طب امروزی – در غالب موارد با معلول جنگیده و علت بیماری را یا نشناخته و یا از آن غفلت کرده است و همین مبارزه با علائم بیماری باعث شده تا تأثیر درمانهای طب رایج موقتی و زودگذر باشد و در نتیجه، عمل های جراحی با ریسک بالا جای خود را به درمان داده است.
اگرچه دیدگاه جزءنگر به این معنا که اعضا وارگان های بدن ارتباطی باهم ندارند و از محیط اطراف خود نیز تاثیر
نمی پذیرند، شکست خورده است ، ولی این دیدگاه در عمل و در درمان فعلی ، همچنان حاکم است و نشانه آن تخصصی شدن روز افزون پزشکی و رفت و آمد فراوان بیماران بین متخصصین مختلف و مراجعه برای هر مشکلی به متخصص مربوط به آن عضو می باشد.
متکی بودن به روش های آزمون و خطا در طب امروزی:
تکیه بر روش های آزمون وخطا در مورد سایر علوم مانند فیزیک و شیمی و کامپیوتر ... پذیرفتنی است اما به عقیده ما در مورد طب مسئله فرق می کند چرا که درمان های رایج در دیدگاه طب جز نگر خصوصا بیماری های مزمن بر اساس سرکوب علامت به جای درمان و در جهت تضعیف سیستم ایمنی بدن و در نهایت به وسیله داروهای شیمیایی پر عارضه شکل میگیرد، روشن است وقتی اصول و فلسفه چیزی مردود باشد، مسیر حرکت آن هم اشتباه و تحقیقات وابسته به آن نیز که متکی بر روش های آزمون و خطا هستند مورد قبول نخواهد بود و در چنین شرایطی مدام شاهد هدر رفتن وقت و سرمایه و بروز اظهارات ضد و نقیض در کلام محققان می باشیم.
به عنوان نمونه به پرتو درمانی در سرطان ریه اشاره می شود خبرگزاری رویتر چند سال پیش اعلام کرد یک گروه از پژوهشگران بین المللی هشدار داده اند، پرتو درمانی که معالجه استاندارد در بسیاری از انواع سرطان ها است، در مبتلایان به سرطان ریه خطر زیادی را متوجه بیمار می کند. محققان بعد از بررسی نتایج 9 آزمایش از پرتو درمانی بعد از عمل جراحی بر روی 2128 بیمار متوجه شدند که میزان مرگ و میر در افرادی که با جراحی و پرتو درمانی تحت معالجه قرار گرفته بودند در مقایسه با بیمارانی که فقط جراحی شده اند، 21% افزایش نشان می دهد.
به این ترتیب مشخص می شود اقدامی که سال ها به قصه درمان بیماران مبتلا به سرطان ریه انجام می شده در واقع مرگ و میر آنها را شدت بخشیده است.
داروهای دیگری هم مثل تالیدومید-فناستین-استامینوفن-آسپرین-تزریق عضلانی دیکلوفناک و فلح ناشی از آن- آمپول دیپیرون – کلوفیبرات و دهها داروی دیگر را با عوارض خطرناک می توان نام برد
با مراجعه به کتاب داروهای ژنریک و رجوع به بخش عوارض هر دارو به این واقعیت پی می برید که بهترین دارو کم عارضه ترین دارو است و آن چیزی جز استفاده از طبیعت و گیاهان دارویی نمی باشد.
با توجه به تجربه، ما در درمان ، پیشنهاد می شود برای تشخیص از طب مدرن امرزوی استفاده گردد ولی برای درمان از داروهایی گیاهی و روش های درمانی کم خطر و بدون عارضه طب سنتی استفاده شود .
نتیجه این تعامل موفقیت توام با رضایت مندی بیماران را به دنبال داشته است.
تاریخ ثبت : 1395/10/06